تنهاترین ترین تنها

عکس شعر مطلب

پست ثابت

 

خدای من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا، بزرگ و به گمانم "دوزخی" دارد،

کوچک، بعید و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را گاهی به بهانه یک دعا


 


جمعه

الان پیش وحیدهستم وآقا خواب تشریف دارن منم حوصلم سر رفت.. 

دلم میخواد بزنم سرش بیدارشه ............ 

من رو اول صبح بیدار کرده اورده خونشون حالا خودش خوابیده....

از دست این همسری من ............


 


بهونم تویی

بهونه که می گیره

نق که میزنه

بی حوصله که میشه

یعنی دل تنـــگه

قهر که می کنه

لوس که میشه

یعنی بی تابه

یعنی کم دارتت

به همین سادگی!!!

زیاد پیچیده نیست

 


بخت

من از تو  سبز می شوم  و تو از من !

  به هم که گره بخوریـــــم

بختمان باز می شود و

خوشبختی قسمتمان ...


 


بوسه

بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،

بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،

بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،

بوسه یعنی عشق من با من بمان


 


ممنون خدا...

امروز یاد شش سال گذشته افتادم

یاد دلهره های شبانم که مبادا روزی برسه و وحیدم پیشم نباشه

یاد گریه هایی که بی دلیل میریختن تا دل خدا به رحم بیاد ومنو از وحید جدا نکنه(خدا ممنون که

جدامون نکردی)

یاد قرارهایی که باهزار مصیبت روبراه میکردیم تا همدیگرو ببینیم

یاد 15ماه خدمت سربازیش که واسه هرروزش اشک ریختم و دعاش کردم

یاد دعواهایی که میکردیم ..یاد خنده هامون...

یاد تولدامون....یاد والنتاین هایی که پشت سر گذاشتیم...

ولی حالا جواب شش سال وفاداری و عشق ومحبت وگریه هامو گرفتم

حالا پیش کسی هستم که همه زندگیمه...حالا کسی تکیه گاه زندگیم هست که باهاش کل دنیا رو

دارم

خدا من همسرمو خیلی دوست دارم وهمسرم هم منو عاشقانه دوست داره

خدای مهربون ما رو برای همیشه خوشبخت کن و حاجت هردوتامون که خوب میدونی چیه روا کن

خدا به قول همسری نوکرتیم .........................

 


دل نوشته

دیروز بین من وهمسرگلم یه خاطره ثبت شد یه خاطره که هیچوقت فراموش نمیشه

یه خاطره که دلدادگیمون رو نشون می داد ..همسرم عاشقانه دوستت دارم..

راستی روز دختر همسری و پدر همسری  واسم هدیه دادن ..

مردمن گاهی عصبی میشم وگاهی اذیتت میکنم ولی بدون همیشه دوستت دارم و

آرزو میکنم همیشه پیشم باشی


 


دل نوشت

گل من گاهی کم حوصله و بد اخلاق و مغرور بود اما

ماندنی بود

این ماندنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود

روزگار نوشت: دوماه از بودن من ووحید کنارهم میگذره ودر این دو ماه خنده های ازته دل داشتیم

گریه های از سر لجبازی داشتم.قهر وآشتی داشتیم.

چند روز پیش با وحید قهربودم وقصد آشتی نداشتم یه جورایی خیلی ناراحت یودم از دستش

تااینکه اومد خونمون وقرار بود بریم خونشون ومن داشتم حاضر میشدم وطبق معمول تو خونه

تنها بودم.مانتو رو از دستم گرفت و نگاه کرد تو چشام (.اونموقع نفهمید که تو دلم خدا خدا میکردم

که بغلم کنه ونازم کنه وبهم بگه عزیزم من که غیرتو کسی ندارم ..)

وقتی بغلم کرد وخواست آشتی کنیم .وقتی ازم معذرت خواست داشتم به شش سال دوستیمون

فکر میکردم به نذرها ودعاها وگریه هایی که به خدا امانت دادم تا وحید رو به من ببخشه ولی حالا

خواه وناخواه همدیگرو ناراحت میکردیم

داشتم به لحظه های خوبمون که داشتیم فکر میکردم .به گرمی آغوشش که کل آرامش دنیا رو

برام هدیه میکنه .نه نمیتونستم نبخشمش نمیتونستم گرمی آغوشش رو نادیده بگیرم.

اشکم دراومد وتوی بغلش گریه کردم تا سبک بشم تابگم همسرم ناراحتم از قدرنشناسی خودمون

اونروزبهم دیگه قول کتبی دادیم وتوی دفتر خاطرات من  نوشتیم که دیگه همدیگر رو ناراحت نکنیم

خداجون گاهی همسر بدی واسه وحید میشم ودهن بین میشم.خدای مهربونم کمکم کن تا همسر

خوبی برای وحید باشم.

 

 


 


مردمن3

♥مرد من♥

تکیه گاهم باش

میخواهم سنگینی نگاه

مردم حسود این شهر را توهم حس کنی...

این ها نمیتوانند ببینند که من وتو تااین اندازه به هم میاییم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 8 مهر 1392 ] [ 21:17 ] [ کفایت ] [ ]